آیا شبکه های اجتماعی به نسل کنونی کمک میکند که یافته های خود را از طریق تعاملات مجازی بیابد؟ آیا این شبکه ها راه نوینی را برای کاوشگری به ما عرضه خواهند کرد؟
منبع : همشهری
شبکه های اجتماعی طی یک دهه اخیر همگنی های زیادی بین گروهها و جریان های اجتماعی و سیاسی ایجاد کردهاند. برخی ظهور این شبکه ها را مانع از فعالیت های هدفمند و ضروری در بخش های جدی جوامع دانستهاند و برخی همین ابزارها را به عنوان محرک حرکت های اجتماعی نوینی میدانند که در جامعه ما به تدریج شکل گرفته است. پرسش این است که آیا شبکه های اجتماعی به نسل کنونی کمک میکند که یافته های خود را از طریق تعاملات مجازی بیابد؟ آیا این شبکه ها راه نوینی را برای کاوشگری به ما عرضه خواهند کرد؟
دکتر فردین علیخواه به عنوان یک جامعهشناس بیش از یک دهه به طور متمرکز در حوزه تلویزیون های ماهوارهای تحقیق و پژوهش های متعددی کرده و به بسیاری از سازمانها و نهادهای کشور مشاوره های فنی و علمی داده است. او پیش از مصاحبه در این باره گفت که ماهواره دیگر عادی شده است بی آنکه هیچ اتفاق موثری در حوزه سیاست گذاری رسانهای در خصوص آن بیفتد.
طی سال های اخیر، ابزارهای ارتباطی تغییرات شگرفی کرده و جامعه ما نسبت به آن مواجهه غریبی از خود نشان داده که کمی شگفت انگیز است. آیا هیچ اطلاعاتی وجود دارد که گویای نحوه مواجهه شهروندان غرب نسبت به شبکههای اجتماعی بوده باشد؟
اول باید یادآوری کنم که من بیشتر جامعه شناس وسایل ارتباط جمعی هستم تا متخصص علوم ارتباطات. در واقع سعی میکنم وسایل ارتباط جمعی را در متن اجتماعی شان قرار داده و تعامل بین این دو بیشتر مورد توجه من است.
نکته دیگر آنکه اگر در جاهایی برابر انگلیسی برخی از واژه ها و اصطلاحات را میآورم به این خاطر است که فکر میکنم بسیاری از دانشجویان، سایت آموزشی مدرسه همشهری را مطالعه میکنند و ممکن است بخواهند به اصل مطالب مراجعه کنند. اما در مورد پرسش شما. در هر جامعه ای وقتی تکنولوژی جدیدی وارد میشود ممکن است آن جامعه برای مواجهه با آن تکنولوژی جدید آماده نباشد. در واقع جامعه، دانش و مهارت کافی برای مواجهه با آن تکنولوژی را هنوز کسب نکرده باشد. اساسا ممکن است آن مهارت ها هنوز تعریف هم نشده باشند و با بروز مسائل و مشکلات جدید، تدبیری برای آنها اندیشیده شود.
میتوان گفت که این وضعیت، قصه بیشتر تکنولوژی هاست و در خصوص تکنولوژی های قدیم و جدید ارتباطی هم صادق است. در کشورهای توسعه یافته برخی از مطالعات مربوط به تکنولوژی های جدید ارتباطی در ابتدا حالت آینده نگری داشتند. برای مثال آثار الوین تافلر تلاش داشتند تا تبعات اجتماعی تکنولوژی های جدید را پیش بینی کنند. در همین راستا او در دهه ۸۰ در خصوص خانواده الکترونیک یا مرگ خدایان سفید پوش حرف زد. منظورش از دومی کاهش اقتدار پزشکان با رشد دانش پزشکی شهروندان از طریق تکنولوژی های جدید ارتباطی بود.
برخی دیگر تلاش کردند تا با دیدن آثار تدریجی تکنولوژی های جدید ارتباطی، در خصوص آن تحقیق کنند. مثلا شما کارهای زیادی را میبینید که درباره اعتیاد به اینترنت انجام شده است. کارهای زیادی میبینید که به بررسی تأثیر رسانه های جدید بر روابط زن و شوهر پرداخته اند.
شما میبینید که بنگاه انتشاراتی سیج حدود ۱۵ سال پیش فصلنامه «رسانه های جدید و جامعه» را منتشر میکند. همان زمان مقالاتی با عنوان on community in information age چاپ میشوند و به بررسی موضوع اجتماع در عصر اطلاعات میپردازند. یا در این نشریات این سوال جدی مطرح میشود که با گسترش شبکه های اجتماعی موضوع حریم خصوصی چه میشود؟ میخواهم بگویم که بله. جامعه غربی هم در سال های اولیه دچار پرسش ها و چالش های جدی بود و مطالعه و یافتن راه حل در این خصوص همچنان ادامه دارد.
به نظر میآید که به جهت نوظهور بودن این نوع ارتباطات ما در موقعیت دشواری قرار گرفتهایم. اغلب برخی از اندیشمندان ایرانی از وضعیت بوجود آمده ناخشنودند. آنان معتقدند که جامعه ما طی یک دهه اخیر به تدریج از سیر رسانه های نوشتاری بدور مانده است. آن ها این را یک تهدید میبینند. آیا واقعا همینگونه است؟ ما از تکنولوژی های نوین ارتباطی کمتر از رسانه های نوشتاری درس میگیریم؟
یکی از پرسش هایی که با آمدن تکنولوژی های جدید ارتباطی مطرح شد آن بود که با آمدن آنها، وسایل ارتباط جمعی فعلا بگذارید بگویم سنتی، چه خواهند شد. اساسا با ظهور هر وسیله ارتباط جمعی، پرسش های در خصوص سرنوشت وسایل ارتباطی قبلی مطرح شده است.
شما حتی میبینید که در داخل یک رسانه واحد نظیر سینما نیز وقتی عصر فیلم های ناطق فرا میرسد پرسش هایی درباره سرنوشت عصر پرده نقره ای یا فیلم های صامت به وجود میآید. وقتی تلویزیون آمد پرسش های جدی درباره رادیو مطرح شد. واقعیت آن است گاهی اوقات این نوع پرسش ها از موضع نوستالوژی مطرح میشود. شما حتی در یک نگاه کلی در دیدگاههای جامعه شناسی هم میبینید که با صنعتی شدن جوامع، دیدگاههای دوگانه انگار مانند فردیناند توینس مطرح میشود و با نگاه به گذشته به نقد وضع موجود میپردازند. به غیر از موضوع نوستالوژی، برخی از پرسش ها نیز از موضع اثر گذاری رسانه ای مطرح میشود که در این زمینه مطالعات قابل توجهی انجام شده است.
میتوان گفت که دو دیدگاه وجود دارد: بخشی از مطالعات نشان میدهند که رسانه های جدید بر اقبال عمومی از رسانه های سنتی تأثیر منفی گذاشته اند. مثلا نشان میدهند که فروش روزنامه واقعا کاهش یافته است. ولی سوال میشود که آیا چون مردم روزنامه نمی خرند از اخبار اطلاع ندارند؟ پاسخ منفی است.
مردم روزنامه نمی خرند ولی اخبار را میخوانند. برای همین است که خیلی از مالکان روزنامه ها در امریکا به شرکت گوگل اعتراض میکنند که شما از اخبار ما استفاده میکنی و پولی نمی دهی و مخاطبان اخبار تو را میخوانند و روزنامه نمی خرند. برخی از مطالعات هم نشان میدهد که رسانه های جدید و در کل رسانه ها مکمل و تقویت کننده هم هستند. مثلا شبکه های اجتماعی موجب شده اند تا اخبار فیلم های جدید به سرعت بین کاربران رد و بدل شود و لذا مباحثه درباره سینما داغ شود و لذا اقبال عمومی به سوی آن افزایش یابد، یا مثلا از طریق شبکه های اجتماعی نقل قول هایی از کتاب ها مطرح و در خصوص آنها جریان سازی شده و بر اقبال عمومی از آن کتاب ها اثرگذار بوده است. من معتقدم ما باید یک واقعیت را بپذیریم.
مخاطب عام امروز از طریق قاب مانیتور خودش با سایر محصولات ارتباط دارد. من معتقدم که باید به نتیجه فکر کرد. ببینید قرار است پیامی تولید و در جامعه توزیع شود. مهم همین است. مهم این است که مخاطب پیام را دریافت کند. اینکه با چه وسیله ای یا کانالی این پیام به مخاطب برسد شاید سوالی ثانویه باشد.
مثالی میزنم. ممکن است کتابی ۵۰۰ صفحه ای وجود داشته باشد که به تاریخ روسیه پرداخته باشد. ولی آمدن تلویزیون و تصویر موجب شود که مخاطب در چند برنامه به تفصیل با تاریخ روسیه آشنا شود و اطلاعات کافی در این خصوص را بدست آورد. نوع رسانه چندان مهم نیست. مهم پیام است. البته من منکر این نیستم که هر رسانه ای مقتضیات خودش را دارد و احساس و مهارت مختلفی از مخاطب را با خودش درگیر میکند. نکته دیگری که لازم میدانم به آن اشاره کنم موضوع تفاوت ارتباط در تکنولوژی های جدید ارتباطی است. آیا ما میتوانیم منکر این شویم که دیگر هر فردی فرصت آن را دارد که مولد producer و منتشر کننده transmitter پیام باشد. اینها فرصت های خوبی هستند و باید به آن ارج نهاد.
طی یک سال اخیر شبکه وایبر توانسته افراد بی شماری را در گروههای مختلف منسجم کند، که مباحث متفاوتی را از طریق همین گروهها منتشر کنند و به تجزیه و تحلیل بپردازند. اما بسیاری از بحث ها ابتر و ناتمام مانده است. از سویی طرح چنین مسایلی باعث شده که این مباحث در دنیای واقعی پی گرفته شود. بسیاری براین باورند که این نوع تعاملات تنها به زخمی کردن موضوعات منجر شده است و اساسا وایبر و واتس آپ موقعیت مناسبی برای این مباحث فراهم نمیآورند. به نظر شما چه نوع استفاده های میشود از این ابزارها کرد؟
از منظر نظری، ما در این زمینه دو گروه خوش بین و بدبین داریم. پرسش اساسی آن است که آیا اساسا میتوان بر روی کاربران رسانه های جدید به عنوان عوامل تغییر اجتماعی حساب کرد یا نه؟ دیدگاه بدبین میگوید که با توجه به آنچه که من آنرا «آسا» مینامم یعنی دسترسی «آسان»، «سریع» و « ارزان» به اینترنت موجب شده که افراد به جای آنکه عضو member حرکت های اجتماعی شوند و نوعی تعهد به آن ها داشته باشند بیشتر استفاده کننده آن ها باشند. یعنی به جای تعهد، ما شاهد استفاده هستیم. حرکت های اجتماعی مانند گذری هستند که افراد میآیند و میروند. در همین راستا عده ای با اصطلاح slacktivism منطور خود را روشن تر بیان میکنند.
این واژه در اصل به سربازان جنگ دوم جهانی در امریکا اشاره دارد که از خدمت سربازی فرار میکردند. در اینجا به کاربرانی اشاره میشود که از طریق حرکت دادن و کلیک موس میخواهند جهان را تغییر دهند. ولی در مقابل خوشبینان نظر دیگری دارند. آنان معتقدند که بین مجازی virtual و واقعی actual رابطه مستقیمی وجود دارد و تحقیقات مختلف حاکی از آن است که موضوع صرفا با فشار دادن دگمه موس خاتمه نمی یابد بلکه در رفتارهای واقعی و در دنیای واقعی مسائل پی گرفته میشود. در واقع امروز تصور حرکت های آفلاین بدون وجود کنشگری آنلاین دشوار شده است.
من شخصا به گروه خوشبینان تعلق دارم. تحقیقات من نشان میدهد که بخش قابل توجهی از فعالان اجتماعی با رسانه های جدید ارتباط مستقیم و قوی دارند. من با موضوع زخمی کردن مباحث چندان موافق نیستم. مثلا یکی از ابزارهای مهم حرکت های زیست محیطی در کشورمان همین فضای مجازی است. من فکر نمی کنم که تأثیرگذاری این جریان اندک بوده است. به هر حال چه از طریق مجازی و چه در دنیای واقعی فشاری وجود دارد.
در طی ۱۵ سالی که موضوع شبکه های اجتماعی در ایران جدی شده تمایل و گرایش شگفت انگیزی در جذب آن بوجود آمده است. از ورود وبلاگ تا ظهور تلگرام ما همچنان در بین کشورهای جهان در فهرست ۵ کشور نخست علاقمندی در این نوع فعالیت های شبکه ای بوده ایم. مردم ما مداوما در حال جستجو هستند. کم و بیش گوگل هم این گرایش افراطی ایرانیان را گزارش داده است. چرا ما اینهمه در حال جستجو هستیم؟
این موضوع طبیعتا پیچیدگی های خودش را دارد. من نمی خواهم همه چیز را هم به عامل سیاسی تقلیل دهم. واقعا عوامل مختلفی در این بین نقش دارند. برای مثال. آیا بین اشکال مختلف گذران اوقات فراغت و استفاده از شبکه های اجتماعی و یا ابزارهای جدید ارتباطی ارتباط وجود دارد؟ فرض کنید در شهر تهران دو روز تعطیلی وجود دارد. یک جوان میتواند از بین ۵۰۰ برنامه مختلفی که برای همان دو روز توسط نهادهای مختلف پیش بینی و برنامه ریزی شده است انتخاب کند و برود و اوقات فراغتش را سپری کند. این یک طرف. وضعیت دیگری را تصور کنید که ۵ برنامه هم در شهر وجود نداشته باشد.
من فکر میکنم در وضعیت دوم انتظار اقبال از رسانه های جدید بیشتر خواهد بود. ولی گفتم این بخشی از ماجراست و البته نه ساده سازی آن. موضوع دیگر واقعیت های جریان جاری زندگی در شهرها و در واقع سبک های زندگی جدید در کشورمان است. استفاده کنندگان فضای مجازی، سبک زندگی خود را در فضای مجازی بیشتر میبینند تا رسانه های رسمی. جالب آنکه حتی از همین زاویه است که این بحث در شبکه های اجتماعی توسط جوانان مطرح میشود که چرا شما دانشمندان ارتباطات از واژه فضای مجازی استفاده میکنید؟ در کشورهای خاورمیانه فضای مجازی اساسا خود واقعیت است و فضای واقعی به نوعی مجازی است! آدم ها در فضای واقعی آنی نیستند که هستند! بلکه در شبکه های اجتماعی آنی هستند که هستند. نمی دانم چه گفتم! منظور آن است که در فضای مجازی واقعیت ملموس تری از جامعه را میتوان دید تا در فضای واقعی. برای همین چرا از واژه فضای مجازی استفاده میشود! این خود نکته ای است.
من فکر میکنم عامل اخیر، خیلی از مسائل را میتواند توضیح دهد. برای همین اقبال از وایبر یا شبکه های اجتماعی را میتوان درک کرد. شما میبینید که به مغازه ها گفته میشود که مثلا مانکن های پلاستیکی باید از این معیارها برخوردار باشند. در فضای وایبر مزون های بسیاری ساخته میشود و لباس ها در تن مانکن ها و مدل های واقعی برای مخاطب عرضه میشود. شما میبینید که در واقعیت در خصوص حیوانات چارچوب ها و قوانینی تعریف میشود ولی در فضای وایبر و شبکه های اجتماعی گروههای مختلفی در خصوص تجربه نگهداری حیوانات با هم تعامل دارند. اینها مهم است. قطعا عوامل دیگری هم وجود دارد که بهتر است به فرصت دیگری سپرده شود.
اخیرا یک گروهی از جامعه شناسان جوان تمایل زیاده از حد ایرانیان به شبکه های اجتماعی را دال بر سرگشتگی و گمگشتگی نسبی ایرانیان دانسته اند. آن ها معتقدند که ایرانیان کم و بیش از معدود ملت هایی هستند که نمی دانند چه میخواهند و احیانا از کاوشگری در شبکه های اجتماعی در پی یافته ای هستند که شاید برای آن ها اقناع کننده باشد. برخی این جمله فرزند دکتر علی شریعتی را به یاد میآورند که اخیرا گفته است «نسل قدیم قصد پرواز داشت اما به زمین خورد. نسل جدید چشم انداز ندارد، گم شده است.» چقدر این نوع گزاره ها میتواند در مورد اعتیاد مردم ما نسبت به شبکه های اجتماعی صحیح باشد؟
ـ ببینید صحبت کردن در باره اقبال به شبکه های اجتماعی نمی تواند به شکل کلی تبیین شود. منظورم آن است که موضوع هم خیلی میتواند ساده باشد و هم خیلی پیچیده. من در ابتدا گفتم که چون ما سنت پژوهشی و تحقیقات مستمر در این خصوص نداریم مجبوریم از اصطلاحات و تعابیر کلی استفاده کنیم. ولی من فکر میکنم این نوع تحلیل ها شاید هنوز با همان نگاه نسل قدیم انجام میشود. هنوز سایه روایت های کلان در این نوع تبیین ها دیده میشود.
مثلا اگر منظور از چشم انداز اتخاذ یک جهان بینی یا نگاه فلسفی به زندگی است به نظر من در کشورهای توسعه یافته هم در افراد چنین چشم اندازی وجود ندارد. ولی از نظر پژوهشی، منی که محقق حوزه وسایل ارتباط جمعی هستم شک دارم بگویم که وقتی مثلا کاربران اینترنت به آن یافته گم شده رسیدند و به قول شما اقناع شدند دیگر جستجو یا استفاده از شبکه های اجتماعی کاهش خواهد یافت. یا مثلا آدم هایی که گمگشته یا سرگشته نیستند و دغدغه دارند تمایل کمتری به شبکه های اجتماعی دارند. نکته دیگر آنکه پرسش این است که آیا واقعا با تحلیل محتوای صفحات شبکه های اجتماعی دشوار است بدانیم که بیشتر کاربران این شبکه ها دنبال چه هستند؟ آیا با تحلیل محتوای این شبکه ها واقعا گمگشتگی دیده میشود؟ آیا واقعا وسعت نقد اجتماعی فرهنگی در این شبکه ها کم است؟ حتی ساده تر بگویم.
من فکر میکنم فضای شبکه های اجتماعی در واقع بازنمایی کننده مطالبات گروههای مختلف اجتماعی شده است. پوشش، امور جنسی، حقوق حیوانات، محیط زیست، موسیقی، مناسک دینی، روابط اجتماعی فارغ از نظارت رسمی، سبک زندگی، همه از جمله اموری هستند که در شبکه های اجتماعی نمود دارند و من فکر میکنم کمتر نشانه گمگشتگی در آنها دیده میشود.
در ایران، اغلب شهروندان در رسانه ای همانند وایبر و تلگرام، به بیان اشعار، حدیث، ضرب المثل، جوک و جملات قصار میپردازند. برخی از گروهها به شدت به مباحث پورنو و خشونت های جنسی گرایش دارند. آیا این نوع واکنش ها به مثابه خلاء و فقدانی است که در جهان واقعی با آن مواجهند؟ و این میتواند در آینده تهدید باشد یا تخلیه روانی است ؟
ـ در پرسش های قبل هم تا حدی به این سوال پاسخ دادم. من فکر میکنم که بین تکست و کانتکست رابطه مستقیم وجود دارد. بسیاری از مسائل اجتماعی هم همین طور است. اینکه در تهران آمار طلاق حدود یک در ازای پنج ازدواج است ولی در استان سیستان و بلوچستان یک در مقابل بیست و چهار ازدواج؛ تصادفی نیست. ارتباطات هم همین طور است.
شما وقتی از سایت های معتبر بین المللی موضوع یا تم جستجو در اینترنت را میگیرید میبینید که معمولا برخی از کشورهای خاورمیانه در حوزه جستجوی عناوین مرتبط با پورنو سرآمدند. خب این تصادفی نیست. این مسائل را من در واقع بازنمایی نقصان ها و تنگناهای جامعه ایرانی میدانم. باز مثالی میزنم. یکی از تحقیقات شهری من در خصوص مصرف فضاهای شهری توسط جوانان نشان میداد که آنان به ویژه در شهرهای کوچک و به ویژه در ساعاتی از روز، از سینما به عنوان یک « جا» برای تعامل با جنس مخالف استفاده میکنند. به ویژه وقتی که فشار نظارت رسمی در خیابان ها بیشتر شود.
در خصوص رسانه هایی نظیر وایبر هم قصه همین طور است. مثلا تحقیقات من در خصوص شبکه های ماهواره ای نشان میدهد کشورهایی که زمینههای دموکراسی در آنها شکننده است شاهد تعداد شبکه های ماهواره ای اپوزیسیون بیشتری هستند. برای همین برخی از دانشمندان ارتباطات این فرض را دارند که بین دموکراسی در زمین democracy on earth و دموکراسی در آسمان (امواج) democracy on air باید یکی را انتخاب کرد.
یادم هست که در یکی از کنفرانس ها یکی از سخنرانان از اصطلاح from the street to the internet استفاده کرد. منظورش آن بود که فقدان کنشگری در خیابان به فعال شدن کنشگری در اینترنت خواهد انجامید. وجود این نوع محتواها در وایبر البته آسیب های خودش را هم قطعا خواهد داشت. من تحقیقی را با عنوان بازنمایی ایران و ایرانی در فضای وایبر آغاز کرده ام. واقعا با مطالعه مطالبی که جمع کرده ام میگویم که این بازنمایی بسیار نگران کننده است. گویی کاربران وایبر هیچ امیدی به بهبود شرایط ندارند و مدام در خصوص ویژگی های خود به عنوان ایران و ایرانی حرف میزنند و آنرا مسخره میکنند و میخندند! این یعنی با مسائل کاملا کنار آمدن. حتی در سطح خانواده ها هم مشکلاتی پیش آمده که امیدوارم محققان به آن توجه کنند. هر تکنولوژی تبعات خودش را دارد.
ممکن است مورد اخیر را بیشتر توضیح دهید؟
بله. همان طور که ما در خصوص اینترنت مسأله اعتیاد به اینترنت را داریم در خصوص گوشی تلفن همراه هم اعتیاد به آن وجود دارد.البته طبیعتا منظور اعتیاد به شبکه های اجتماعی از طریق گوشی است. امروزه حتی در کشورهای توسعه یافته هم بر ظهور و بروز این مسأله در خانواده ها و تأثیر آن بر روابط بین زن و شوهرها بحث میشود. جمله معروفی هست که نمی دانم از کیست. میگوید که تکنولوژی های جدید ارتباطی آدم هایی را که در دور دست ها هستند به هم نزدیک کرد ولی آدم های نزدیک را از هم دور کرد. امروزه اعضای خانواده خیلی راحت با دوستان و آشنایان خود در اقصی نقاط دنیا ارتباط دارند حتی ارتباط روزانه ولی شاید چند دقیقه مفید با هم سپری نمی کنند. کم نیستند زوج هایی که حتی در رختخواب هم هر کدام از طریق گوشی با دنیا در ارتباط هستند و اساسا همدیگر را نمی بینند. اینها مسائل و آسیب هایی است که امیدوارم اصحاب رسانه در خصوص آن حساسیت عمومی را بیشتر کنند.
اخیرا شما به همایشی در سن پترزبورگ دعوت شدید و در آنجا به فرصت هایی که این ابزارهای ارتباطی فراهم کرده اند پرداختهاید. چه مباحث دیگری در این همایش مطرح شد؟ آیا محققان دیگر، همین نوع دغدغه ها را دنبال میکردند؟
ـ کشورهای مختلف دنیا در این خصوص خیلی خوب دارند کار میکنند. منظور من تحقیقات مختلف علمی و دانشگاهی است. در این کنفرانس محققان مختلفی از تأثیر رسانه های جدید در زمینه های مختلف حرف زدند. برای مثال اینکه چطور رسانه های جدید موضوع پاسخگویی و شفافیت که دو عنصر فرهنگ دموکراتیک است را وارد شکل جدیدی کرده اند. یا اینکه چطور رسانه های جدید موجب شکل گیری آسان تر حرکت های اجتماعی شده اند.
برخی معتقد بودند که موضوع جنبش های اجتماعی با آمدن رسانه های جدید وارد شرایط جدیدی شده است. برخی به قرائت جدیدی از نظریه بسیج چارلز تیلی پرداختند که در نظریه های علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی بسیار معروف است. مسأله دیگر تمرکز آنها بر سازوکارهای درونی شبکه های اجتماعی است. یعنی آنان به دینامیزیم های درونی رسانه های جدید و به ویژه شبکه های اجتماعی بیشتر توجه میکنند.
پرسش اینان آن بود که مثلا رسانه های جدید چطور احساس اتحاد و همبستگی sense of togetherness بین کاربران را تقویت میکنند. نکته با ارزش دیگر دیدن محققان و دانشگاهیانی بود که تخصص آنان روش شناس وب یا web methodologist بود. کسانی که کارشان مطالعه در خصوص توسعه روش های تحقیق در رسانه های جدید بود. اینکه چطور سایت ها، وبلاگ ها، صفحات شبکه های اجتماعی را به گونه ای مطالعه کنیم که اعتبار و روایی تحقیق حفظ شود. در مجموع آنها خیلی به روز کار میکنند. شما میبینید که هنوز از رفراندوم اسکاتلند یکسال هم نگذشته ولی برای من اطلاعیه کنفرانسی با عنوان « رسانه در اسکاتلند پس از رفراندوم » میآید. متأسفانه در مقایسه با آنان ما در ایران یک نهاد تحقیقاتی نداریم که به شکل متمرکز در خصوص رسانه های جدید کار کند. البته نظریه پردازی کلی و عمومی داریم که شما به آن اشاره کردید ولی عرصه تحقیق و پژوهش و مطالعه موردی در این زمینه خشک و خالی است.